درس هشتم عربی دوم راهنمایی

 

 

   قواعد درس هشتم

  دانش آموزان عزیز در این درس با صیغه های زیر از فعل مضارع

  آشنا می شویم :

  - صیغه ۲ ( مثنی مذکر غایب )

  - صیغه ۵ ( مثنی مؤنث غایب )

  - صیغه ۳ ( جمع مذکر غایب )

  - صیغه ۶ ( جمع مؤنث غایب )  

   دوستان عزیز تا الآن با دو صیغه از ۶ صیغه غایب فعل مضارع آشنا

  شدید . هم اکنون با ۴ صیغه دیگرغایب فعل مضارع آشنا می شویم .

  لازم به ذکر است که از ۱۴ صیغه فعل مضارع :

  ۶ صیغه غایب است ، ۶ صیغه مخاطب یا همان حاضر است

  و ۲ صیغه متکلم نامیده می شود .

  صیغه ۲ : ( مثنی مذکر غایب )

  در درس پیش یاد گرفتیم که مشخصات کامل یک صیغه را به زبان

  ساده تعریف کنیم . بنابراین مثنی مذکر غایب در بیان ساده تر یعنی :

  دو پسر که حضور ندارند و غایب هستند .

  پس ما داریم درباره این دو پسر غایب حرف می زنیم .

  علامت این صیغه ان ِ است که به آخر ریشه یا همان صیغه اول اضافه

  می شود . مانند : ذَهَبَ + ا = ذهَبان ِ  

 همانطور که در درس هفتم اشاره شد علامت اتین ِ

  صیغه ۲ حرف ( یـ ) می باشد که قبل از ریشه اضافه می شود . که به این ترتیب می شود :

  یَذهَبان ِ

  یَذَهَبُ یعنی : یک پسر غایب می رود  . ( صیغه اول )

  یَذَهَبان ِ یعنی : دو پسر غایب می روند  .   ( صیغه دوم )

  ضمیر این صیغه : هُما می باشد . یعنی ( آن دو )

  توجه ! ضمیر همیشه قبل از فعل خود قرار می گیرد .

  صیغه دوم با ضمیر آن می شود : هُما یَذهَبان ِ 

  یعنی : آن دو پسر غایب می روند  .

  اگر یادتان باشد در جلسه قبل ، اسمی را که در کنار فعل استفاده

  می کردیم ( الطالبُ ) بود و آن زمانی بود که ضمیر قبل از فعل

  استفاده نمی شد و ما  ازخود اسم استفاده می کردیم .

  الطالبُ یک مثال است می توانیم بگوئیم الرجُلُ . مهم این است که 

  برای صیغه اول از یک اسم مفرد مذکرغایب استفاده کرده باشیم .

  هم اکنون ادامه مثال الطالب را برای بقیه صیغه ها دنبال می کنیم .

  بنابراین برای صیغه ۲ از اسم الطالبان ِ  استفاده  می کنیم .

  پس الطالبان ِ صیغه دوم است (هم مثنی و هم مذکر و هم غایب است )

  مانند : الطالبان ِ یَذهَبانِ ِ ( دو دانش آموز پسر می روند )

 

نوع صیغه

جنس

مفرد

مثنی

جمع

غایب مذکر ۱  هو یَذهَبُ ۲هما یَذهَبان ِ * ۳
غایب مؤنث ۴     هی  تَذهَبُ ۵ ۶
مخاطب مذکر ۷ ۸ ۹
مخاطب مؤنث ۱۰ ۱۱ ۱۲
متکلم وحده/ متکلم مع الغیر --- ۱۳ ۱۴ ***

  صیغه ۵ : ( مثنی مؤنث غایب )

  ابتدا مشخصات کامل این  صیغه را به زبان ساده تعریف می کنم :

  دو دختر که حضور ندارند و غایب هستند .

  پس ما داریم درباره این دو دختر غایب حرف می زنیم .

  علامت این صیغه ان ِ است که به آخر ریشه یا همان صیغه اول اضافه

  می شود . مانند : ذَهَبَ + ا = ذهَبان ِ که همانطور که در درس هفتم اشاره شد علامت اتین ِ

  صیغه ۵ حرف ( تـ ) می باشد که قبل از ریشه اضافه می شود . که به این ترتیب می شود :

  تَذهَبان ِ

  تَذَهَبُ یعنی : یک دختر غایب می رود  . ( صیغه چهارم )

  تَذَهَبان ِ یعنی : دو دختر غایب می روند  .   ( صیغه پنجم )

  ضمیر این صیغه : هُما می باشد . یعنی ( آن دو )

  توجه ! ضمیر همیشه قبل از فعل خود قرار می گیرد .

  صیغه پنجم با ضمیر آن می شود : هُما تَذهَبان ِ 

  یعنی : آن دو دختر غایب می روند  .

   در جلسه قبل ، اسمی را که در کنار فعل استفاده

  می کردیم ( الطالبُ ) بود و آن زمانی بود که ضمیر قبل از فعل

  استفاده نمی شد و ما  ازخود اسم استفاده می کردیم .

  الطالبُ یک مثال است می توانیم بگوئیم الرجُلُ . مهم این است که 

  برای صیغه اول از یک اسم مفرد مذکرغایب استفاده کرده باشیم .

  هم اکنون ادامه مثال الطالب را برای بقیه صیغه ها دنبال می کنیم .

  بنابراین برای صیغه ۵ از اسم الطالبتان ِ  استفاده  می کنیم .

  پس الطالبتان ِ صیغه پنجم است (هم مثنی و هم مؤنث و هم غایب است )

  مانند : الطالبتان ِ تَذهَبانِ ِ ( دو دانش آموز دختر می روند )

 

نوع صیغه

جنس

مفرد

مثنی

جمع

غایب مذکر ۱  هو یَذهَبُ ۲هما یَذهَبان ِ  ۳
غایب مؤنث ۴     هی  تَذهَبُ ۵ هما تَذهَبَانِ ِ* ۶
مخاطب مذکر ۷ ۸ ۹
مخاطب مؤنث ۱۰ ۱۱ ۱۲
متکلم وحده/ متکلم مع الغیر --- ۱۳ ۱۴ ***

  صیغه ۳ : ( جمع مذکر غایب )

   جمع مذکر غایب در بیانی ساده تر یعنی :

   سه پسر که حضور ندارند و غایب هستند . ( سه پسر یا بیشتر )

   پس ما داریم درباره این سه پسر غایب حرف می زنیم .

  علامت این صیغه ونَ است که به آخر ریشه یا همان صیغه اول اضافه

  می شود . مانند : ذهَبَ + ونَ = ذَهَبونَ  

  همانطور که در درس هفتم اشاره شد علامت اتین ِ

  صیغه ۳ حرف ( یـ ) می باشد که قبل از ریشه اضافه می شود . که به این ترتیب می شود :

  یَذهَبونَِ

  یَذهَبُ یعنی : یک پسر غایب می رود . ( صیغه اول )

  یَذهَبونَ یعنی : سه پسر غایب می روند .   ( صیغه سوم )

  ضمیر این صیغه : هُم می باشد . یعنی ( آن سه ، آن چَند )

  توجه ! ضمیر همیشه قبل از فعل خود قرار می گیرد .

  صیغه سوم با ضمیر خود می شود : هُم یَذهَبونَ

  یعنی : آن سه پسر غایب می روند . ( آن چند پسر غایب می روند )

   برای صیغه ۳ از اسم الطالبونَ  استفاده  می کنیم .

  پس الطالبونَِ صیغه سوم است (هم جمع و هم مذکر و هم غایب است )

  مانند : الطالبونَ یَذهَبونَ ( سه دانش آموز پسر می روند )

 

نوع صیغه

جنس

مفرد

مثنی

جمع

غایب مذکر ۱  هو یَذهَبُ ۲هما یَذهَبان ِ  ۳هُم یَذهَبونَ*
غایب مؤنث ۴     هی  تَذهَبُ ۵ هما تَذهَبَان ِ ۶
مخاطب مذکر ۷ ۸ ۹
مخاطب مؤنث ۱۰ ۱۱ ۱۲
متکلم وحده/ متکلم مع الغیر --- ۱۳ ۱۴ ***

   صیغه ۶ : ( جمع مؤنث غایب )

   جمع مؤنث غایب در بیانی ساده تر یعنی :

   سه دختر که حضور ندارند و غایب هستند . ( سه دختر یا بیشتر )

   پس ما داریم درباره این سه دختر غایب حرف می زنیم .

  علامت این صیغه نَ است که به آخر ریشه یا همان صیغه اول اضافه

  می شود . مانند : ذهَبَ + نَ = ذهَبنَ

  همانطور که در درس هفتم اشاره شد علامت اتین ِ

  صیغه ۶ حرف ( یـ ) می باشد که قبل از ریشه اضافه می شود . که به این ترتیب می شود :

  یَذهَبنَ

  یَذهَبنَ  یعنی : سه دختر غایب می روند .   ( صیغه ششم )

  ضمیر این صیغه : هُنَّ می باشد . یعنی ( آن سه ، آن چَند )

  توجه ! ضمیر همیشه قبل از فعل خود قرار می گیرد .

  صیغه ششم با ضمیر خود می شود : هُنَّ یَذهَبنَ

  یعنی : آن سه دختر غایب می روند . ( آن چند دختر غایب می روند )

   برای صیغه ۶ از اسم الطالبات  استفاده  می کنیم .

  پس الطالبات صیغه ششم است (هم جمع و هم مؤنث وهم غایب است )

  مانند : الطالبات یَذهَبنَ ( سه دانش آموز دختر می روند) 

 

نوع صیغه

جنس

مفرد

مثنی

جمع

غایب مذکر ۱  هو یَذهَبُ ۲هما یَذهَبان ِ  ۳هُم یَذهَبونَ
غایب مؤنث ۴     هی  تَذهَبُ ۵ هما تَذهَبان ِ  ۶هُنَّ یَذهَبنَ*
مخاطب مذکر ۷ ۸ ۹
مخاطب مؤنث ۱۰ ۱۱ ۱۲
متکلم وحده/ متکلم مع الغیر --- ۱۳ ۱۴ ***

 

توبه

توبه

 

معناي لغوي و اصطلاحي توبه


توبه در لغت به معني پشيماني و اعتراف به گناه ، ترك گناه  و

بازگشت به سوي خداست .


و در اصطلاح توبه انقلابي است دروني كه در نتيجة حصول معرفت و

بيداري در قلب آدمي پديدار مي شود و روي دل را به سوي درگاه

الهي مي گرداند .

 

پيامبر اكرم ( ص ) فرمود :


لِكُلِّ داءٍ دَواءُ  وَ دَواءُ الذُّنوبِ الاِستِغفارُ   «  وسائل الشيعه ، 11/354 »


براي هر دردي درماني است و درمان گناهان توبه و استغفار است .

 

استغفار و توبه در قرآن


در قرآن ذات پاك خدا ، 91 بار به عنوان « غفور » ( بسيار آمرزنده ) و

پنج بار به عنوان« غفّار» ( بسيار بخشنده ) ياد شده است .


و در آيات بسيار ، مردم به سوي استغفار و طلب آمرزش گناه از درگاه

خدا ، دعوت شده اند .

و بيش از 80 بار سخن از توبه و بازگشت به سوي خدا و قبولي توبه

ميان آمده است .


خداوند همة مؤمنان را به توبه امر فرموده است تا هر كه اميد نجات

دارد ، توبه كند.

 

» وَ تُوبُوا  الِيَ اللّهِ جَميعاً   اَيُّهُ المُؤمِنُونَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ »  « نور، 31 »


و همگي به سوي خدا بازگرديد اي گروه مؤمنان ، باشد كه نجات يابيد.

 

و سپس بشارت قبولي توبه را داده و با نسيم جانبخش اميد ، دلهاي

نا اميدان درگاه را نوازش مي دهد :


» وَ هُوَ الّذي يَقبَلُ  التَّوبَه عَن عِبادِه وَ يَعفُوا عَنِ السَّيّئاتِ  « «  شوري ، 25 »


و اوست آن كه توبة بندگان خويش را مي پذيرد و از بديها مي گذرد .

 

و در حديث قدسي نيز آمده است :


لَو عَلِمَ المُدبِرونَ كَيفَ اشتِياقي بِهِم لَماتُوا شَوقاً  

« تذكره المتقين ، شيخ محمد بهاري همداني ، ص101»


اگر آنان كه از درگاه من روي برتافتند ، مي دانستند كه چقدر مشتاق

آنان هستم ،هر آينه از شوق جان مي سپردند .


 

شرايط پذيرش توبه

 

حقيقت توبه پشيماني از انجام گناه است و تا چنان پشيماني در كار

نباشد ، توبةواقعي حاصل نشده است .


علامت اين پشيماني آن است كه شخص دستخوش اندوه و حسرت

شود ؛ زيرا كيست كه خود را در معرض هلاك بيند امّا از حسرت و اندوه

خالي بُوَد ؟ بنابراين تا سوز واندوه و خوف بر جان كسي نيفتد توبة

كامل حاصل نشده است . در ساية چنان سوزدروني است كه آثار

هلاكت بار معصيت از قلب زدوده شده دل ، صاف و رقيق مي شود .

 

در مورد چنان توبة حقيقي است كه پيامبر اكرم ( ص ) فرمود :

اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لا ذَنبَ لَهُ .  « كَنزُالعُمّال ، خ  10174 »

كسي كه از گناه توبه كند مانند كسي است كه گناه نكرده است .

 

چون سوز اندوه و پشيماني دل را فرا گيرد ، شيريني گناه در دل به

تلخي مبدّل مي شود ؛ به اين ترتيب تا وقتي كه شيريني گناه در

ذائقه باقي است ، توبه صورت نبسته است . يكي از پيامبران براي

قبول توبة فردي از بني اسرائيل در درگاه الهي شفاعت كرد . وحي

آمد كه :

 

به عزت من اگر همة آسمانها در حق وي شفاعت كنند نپذيرم تا

شيريني آن گناه دردل اوباقي است.«رسالة لقاءالله ، ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي ، ص 60 »

 

در توبه شرط است كه شخص تائب تصميم قاطع بر ترك معصيت بگيرد

و اگر هم احياناً در آينده به جهت طغيان نفس دوباره به انجام همان

گناه دست زد ، باز بلافاصله توبه كند و عزم بر ترك آن گناه كند ، اما اگر

با وجود مداومت بر گناه استغفار كند و دست از گناه برندارد ، استغفار

او پذيرفته نيست .

حضرت امام علي ابن موسي الرضا ( ع ) مي فرمايد :

اَلمُستَغفِرُ مِن ذَنبٍ وَ يَفعَلُهُ  كَالمُستَهزِي ِ بِرَبِّه « اصول كافي ، 2/504 »

كسي كه از گناهي آمرزش مي طلبد در حالي كه آن را انجام مي

دهد مانند كسي است كه پروردگار خويش را مسخره مي كند .

 

توبه برلب سُبحه بر كف دل پر از شوق گناه   

                                معصيت را خنده مي آيد  زاستغفار  ما


سُبحه ( تسبيح )

 

از طرف ديگر ، گرچه توبه و استغفار پاك كننده انسان از گناهان است

، امّا حقوق تباه شده را جبران نمي كند .


از سخنان امام محمّد باقر ( ع ) است كه :

تا حق هر صاحب حقي را ادا نكني ، توبه صورت نگرفته است .  « اصول كافي ، ص 331 »


از اين رو ، شخص تائب بايد گذشته خود را بدقت مورد مطالعه و دقت

قرار دهد .

اگر چيزي ازحق الناس بر عهده اوست وحقوقي از ديگران را ضايع كرده

است ، بايدهمه را به صاحبانش برگرداند و در هر حال رضايت آنها را

جلب كند و اگر وظايفي از طاعتها و عبادتها از او فوت شده ( حقّ الله )

همه را قضا كند و اگر چيزي از حق النفس بر عهدة اوست ، با سعي

در عبادتها و مجاهدتها آن را جبران كند تا ظلمت حاصل از گناهان با نور

طاعت و مجاهدت از بين برود و آيينة دل صيقل و جلاي خود را بازيابد .

بعد از آن كه شخص بدقت شرايط توبه را به جاي آورد و آنچه بر عهده

او باقي مانده ادا كرد ، بايد اميدوار به قبول توبة خود باشد و اگر

ترديدي دارد ، مي بايداز بابت امكان به جاي نياوردن شرايط توبه باشد

و گرنه گمان بد نسبت به خدا و تصور اين كه حتماً توبة او پذيرفته

نشده جايز نيست ؛ بنابراين هر چه مي تواند در به جاي آوردن شرايط

توبة صحيح بكوشد تا مشمول غفران الهي شود .

 

 

 

 

آثار توبه

 

بنابراين ، توبه يك امر ظاهري و لفظي نيست ؛ بلكه تحولّي است

معنوي كه در قلب پديد مي آيد و احوال آنرا  دگرگون مي سازد ؛ پس

نبايد پنداشت كه تنها يك استغفرالله گفتن براي محو آثار صدها گناه و

مخالفت و خيانت ، كافي است؛ بلكه بايد چنان تأثري در دل پديد آيد

كه آن را زير و رو كند و آثار آن در عمل ظاهرشود . آنان كه درمجالس

توبة خويش ، ساعتها بلكه روزها و شبهاي پي در پي زاري مي كردند

و به دليل يك گناه روزها خويش را به زحمت مي انداختند ومتحمل

سختي و رياضت مي شدند ، از اين رو بوده است كه به حقيقت گناه و

آفت معصيت آگاه بودند و خداوند متعال را نيز  موظف به قبول توبة خود

نمي دانستند تا به يك ذكر لفظي اكتفا كنند و نَعوذُ بِالله

خدا را از  بابت اين توبة سطحي رهين منّت خويش بدانند ؛ بلكه مي

دانستند كه آنها به دست خود وسيلة هلاكت معنوي خويش را فراهم

ساخته اند و در حضور پروردگار خويش مخالفت امر او را كرده اند .با

شرمساري كامل دست به درگاه رحمت الهي دراز مي كردند  تا از سر

فضل و كَرم از آن ها درگذرد و خطاي آن ها را ناديده انگارد .

و درنتيجه توبه  ، قلب از تيرگي گناه تصفيه مي شود و از مرگ معنوي

نجات مي يابد .


حضرت علي ( ع ) فرمود :

اَلتَّوبَهُ تُطَهِّرُ القُلُوبَ وَ تَغسِلُ الذُّنوبَ  « غررالحِكم »

توبه دلها را پاك مي كند و آثار گناهان را مي شويد .

بنابراين توبه آب حياتي است كه سبب زنده شدن دلها و پاكي نفوس

است .